v نام آن امام بزرگوار [امام حسن عسگري] و ياد او و شهادت افتخارآميز او و جهاد او مىتواند براى ما و مراسم ما مايهى درس و آموزش و انشاءالله مبدأ حركت باشد
حضرت عسكرى در شهر سامرا، كه درواقع مثل يك پادگان بود – يك شهر بزرگِ آنچنانى نبود؛ پايتخت نوبنيادى بود كه «سُرّ من رأى»؛ سران و اعيان و رجالِحكومت و به قدرى از مردم عادى كه حوايج روزمره را برطرف كنند، در آن جمع شده بودند – توانسته بودند اين همهارتباطات را با سرتاسر دنياى اسلام تنظيم كنند. وقتى ما ابعاد زندگى ائمه را نگاه كنيم، مىفهميم اينها چهكار مىكردند. بنابراين فقط اين نبود كه اينها مسائل نماز و روزه يا طهارت و نجاسات را جواب بدهند؛ در موضع «امام» – با همانمعناى اسلامىِ خودش – قرار مىگرفتند و با مردم حرف مىزدند. بهنظر من اين بعد در كنار اين ابعاد قابل توجه است. شما مىبينيد حضرت عسكرى در بيست و هشت سالگى به شهادت مىرسند؛ اين نشاندهندهىحركت عظيم ائمه (عليهمالسّلام) و شيعيان و اصحاب آن بزرگوار در سرتاسر تاريخ بوده. با اينكه دستگاه خلفا، دستگاه پليسىِ با شدت عمل بود، در عين حال ائمه (عليهمالسّلام) اينگونه موفق شدند. غرض، در كنار غربت، اينعزت و عظمت را هم بايد ديد.
[1] . اين روزها متعلق به امام عسگرى (سلاماللّه عليه) است، كه ميتواند الگوى همهى مؤمنان، بخصوص جوانان باشد. اين امامى كه موافقان، شيعيان، مخالفان، غير معتقدان، همه، شهادت دادند و اعتراف كردند به فضل او، به علم او، به تقواى او، به طهارت او، به عصمت او، به شجاعت او در مقابل دشمنان، به صبر و استقامت او در برابر سختىها، اين انسان بزرگ، اين شخصيت باشكوه، وقتى به شهادت رسيد، فقط بيست و هشت سال داشت. در تاريخ پرافتخار شيعه، اين نمونهها را كم نداريم. پدر امام زمان عزيز ما با آن همه فضيلت، با آن همه مقامات، با آن همه كرامات، وقتى با سم و جنايت دشمنان از دنيا رفت، فقط بيست و هشت سال داشت؛ اين ميشود الگو؛ جوان احساس ميكند يك نمونهى عالى در مقابل چشم دارد. آن امام بزرگوار، جوادالائمه (عليهالسّلام) است كه در بيست و پنج سالگى شهيد شده است؛ اين امام عسگرى (عليه الصّلاة و السّلام) است كه در بيست و هشت سالگى به شهادت رسيده است؛ و اين همه فضيلت، اين همه مكرمت، اين همه عظمت، كه نه فقط ما به آنها قائليم و مترنّميم، بلكه دشمنانشان، مخالفانشان، كسانى كه اعتقاد به امامت آنها نداشتند، همه اعتراف كردند
[1] . وَ عَنْ اَبِىمُحَمَّدٍ الْحَسَنِبْنِعَلِىٍّ الْعَسْكَرِىِّ عَلَيْهِمَاالسَّلامُ، انَّهُ قالَ: »ما مِنْ بَلِيَّةٍ(475)»؛ در دنيا براى مؤمن، هيچ بليّه وحادثه سوئى وجود ندارد: »اِلّا وَ للَّهِِ فِيها نِعْمَةٌ تُحِيطُ بِها«(476)؛ مگر اينكه خداى متعال در آن حادثه، نعمتى را قرار دادهاست كه آن نعمت، محيط بر آن بليّه و مصيبت است. منتها ما مصيبت را مىبينيم و نعمتى را كه آن مصيبت احاطه كردهاست، نمىبينيم؛ در حالىكه در واقعْ وجود دارد. اگر انسان با اين چشم به مصائب دنيا نگاه كند، از لحاظ روانى،بسيارى از مشكلات عالم براى او آسان خواهد شد. (21/12/1380 بيانات رهبر معظّم انقلاب اسلامى در پايان درس خارج)
[1] . وَ قالَ عَلَيْهِالسَّلامُ: »ما اَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ اَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.(477)» چقدر براى مؤمن زشت است كه در او نسبت بهچيزى، رغبت و ميلى وجود داشته باشد و اين رغبت او را ذليل كند. بسيارى از اين ميل و رغبتها كه انسان را درزندگى دنيا در موضع ضعف و اضطرار قرار مىدهد، خواستههايى است كه مىتوان از آنها سر باز زد. به قول شاعر: «و كم دقّت و رقّت و استرقّت فضول العيش اعناق الرجال»
چنانچه انسان در دنيا به دنبال چيزهاى زيادى باشد، اى بسا گردن او را بكوبد يا نازك كند و يا اسير كند. آنان براىفضول عيش، خودشان را ذليل مىكنند و در موضع ضعف قرار مىدهند. مىفرمايد: اين يكى از زشتترينهاست؛ «مااَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ اَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.» (21/12/1380 بيانات رهبر معظّم انقلاب اسلامى در پايان درس خارج)